سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ سهل پسر حنیف أنصارى پس از بازگشت از صفّین در کوفه مرد ، و امام او را از هرکس بیشتر دوست مى‏داشت فرمود : ] اگر کوهى مرا دوست بدارد در هم فرو ریزد [ و معنى آن این است که رنج بر او سخت شود و مصیبتها به سوى او شتاب گیرد . و چنین کار نکنند جز با پاکیزگان نیکوکار و گزیدگان اخیار . و این مانند فرموده اوست که : ] [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 86 بهمن 10 , ساعت 1:8 عصر

قبل از پریدن فکر میکردم از همه بیچاره ترم اما...

وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم..

در طبقه دهم زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت در حال دعوا بودند!

در طبقه نهم پیتر قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه میکرد!

در طبقه هشتم می داشت گریه میکرد چون نامزدش ترکش کرده بود!

در طبقه هفتم دن را دیدم که داروی ضد افسردگی روزانه اش را میخورد!

در طبقه ششم هنگ بیکار را دیدم که هنوز هم روزی هفت تا روزنامه میخرد تا بلکه کاری پیدا کند!

در طبقه پنجم اقای وانگ به ظاهر ثروتمند را دیدم که در خلوت حساب بدهکاری هایش را میرسید!

در طبقه چهارم رز را دیدم که باز هم با نامزدش کتک کاری میکرد!

در طبقه سوم پیرمردی را دیدم که چشم به راه است تا شاید کسی به دیدنش بیاید!

در طبقه دوم لی لی را دیدم که به عکس شوهرش که از شش ماه قبل مفقود شده بود زل زده است!

قبل از پریدن فکر میکردم از همه بیچاره ترم !

اما حالا میدانم که هرکس گرفتاری ها و نگرانی های خودش را دارد.


نوشته شده توسط بیتا امیری | نظرات دیگران [ نظر] 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ